ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 22 روز سن داره

تولد یک زندگی

ورود به نهمین ماه زندگی

سلام عزیز مامان وبابا شما از 25 این ماه وارد نهمین ماه زندگیت شدی آخی عزیزم چه زود داری بزرگ میشی الان مثل همیشه شما خوابی که من دارم برات مینویسم وگرنه که شما جوجه ی مامان نمیزاری که ...هی میای نت رو قطع میکنی وسیمش رو  تو دهنت میکنی وقتی این کار رو میکنی دلم میخواد تمام مو هامو از دستت بکنم هرچی هم بگم جیزه انگار نه انگار، یه لبخند  ژکوند تحویلم میدی وکار خودت رو میکنی    اما وای به روزی که اخمت کنم بلافاصه میشینی و بروبر نگام میکنی تا بهت بخندم گاهی هم خودت لبخند میزنی اما وقتی میبینی فایده نداره میای بغلم ،حالا  تو روروئکت باشی  به شلوارم وصل میشی رو زمینم که باشی میای بغلم ههههخخخ. دقیقا مثل وقتا...
24 آذر 1393

اولین تلاشها برای ایستادن

سلام عزیز مامان وبابا اوی که امروز شما چقدر منو بابا رو خوشحال کردی  چرا؟  چون شما بعد از چند وقت آموزش مامان، به دست دست کردن دیروزخودت داشتی بازی میکردی دیدم داری هی دستات رو باز میکنی ومیکوبی به هم بعد گفتم دست دست شروع کردی به ادامه دادنش کلی ذوق کردم الانم تا میگم دست دسی شروع میکنی ببین اما بازم امروز یکی دیگه از توانایی هات رو بهمون نشون دادی کنار مبل یه متکا گذاشته بودم تا دستت به مودم نت نرسه که دیدم از من زرنگ تر شمایی به متکا دست گرفتی وخودت رو بهش رسوندی کلی هم ذوق کردی هی به ریش منو بابا خندیدی عجب موقع نهار هم وقتی بهت سوپ دادم یه دفع خود به خودت خوابت  برد ههههخخخ این اولین باره که ...
4 آذر 1393

هفته اول ماه هشت

سلام عزیز مامانو بابا یکشنبه هفته ای پیش شما وارد ماه هشت شدی بردمت مرکز بهداشت بعدم دکتر چون صدات گرفته بود و سینه ات خس خس میکرد با اینکه اصلا بیرون نرفته بودیم اما نمیدونم چرا اینطوری شدی خلاصه که دکی گفت یه کوچولو سینت خس خس میکنه وبهت اموکسی سیلین داد  اما از اول ماه هشتت خیلی از نظر اخلاقی بدخلق شدی وشبا بد میخوابی چند شبه من اصلا خواب ندارم هر نیم ساعتی بیدار میشی ونق میزنی بخصوص دیشب وپریشب  نمیدونم دندونای بالات کی  میخواد بیاد بیرون خیلی داری اذیت میشی نازنین مامان  تو این عکس با اون دوتا مروارید پایینت داری میخندی قربونت بشم وابستگیت به خودم خیلی بیشتر شده واین برای من شده دردسر نمیتونم از کنارت ج...
2 آذر 1393
1